و در زندان به این نتیجه میرسد، که ایمان تنها راه نجات انسان و عامل رستگاری اوست و بزرگترین درد بشریت به طور عموم دور شدن از قرآن و سنت است.پس از مدتی از زندان آزاد میشود و فعالیت دینی خود را از سال ۱۳۴۲ ه. ش در مسجد سید مصطفی سنندج آغاز میکند.خود او در این باره میگوید:
« | پس از سالها شرایطی فراهم آورد که به بی محتوایی و سطحی بودن اقدامات گذشتهام پی بردم و از سال ۱۳۴۲ تصمیم گرفتم همان خط سبز اصلی انقلاب اسلامی را که پیامبر بزرگ، حضرت محمد (ص) ترسیم فرموده بود پیش گیرم | » |
پس از مرخصی از زندان در سال ۱۳۴۳ ﻫ.ش، به سنندج بازگشت و سالهای طولانی را در سختترین شرایط و در محاصره شدید سیاسی و اقتصادی به سر برد؛ به طوری که از تهیهٔ حداقل مایحتاج خانواده و تأمین کمترین خواستهٔ تنها پسر خردسالش عاجز بود. در چنین شرایطی، بی اعتنایی و مقاومتش در برابر ساواک و وعدههایش، شخصیت او را در جامعه موجه و قابل اعتماد ساخته بود. مدتی بعد برای معالجهٔ همسرش به تهران عزیمت کرد که بعد از چندی اقامت در تهران و پس از فوت همسر، برای همیشه به دیار خود، سنندج، مراجعت نمود. در سال۱۳۵۶ ﻫ.ش، با تأسیس مدرسهٔ قرآن - که بعدها به مکتب قرآن تغییر نام یافت - حرکت دینی را به صورتی جامع ادامه داد. با شروع انقلاب مردم ایران، به منظور هم جهت نمودن اهل سنت ایران با انقلاب و همچنین جلوگیری از ایجاد تفرقه میان صفوف مبارزات مردم، کار اصلی خود را موقتاً تعطیل کرد و تا پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ ﻫ.ش، رهبری اهل سنت را در این مبارزات به عهده گرفت. چند ماه پس از پیروزی انقلاب و عبور از این گذرگاه، از صحنهٔ سیاست حاکم بر ایران کناره گیری کرد و به کار اصلی خویش در مکتب قرآن پرداخت. در سال ۱۳۵۸ ﻫ.ش، به سبب جلوگیری از برادرکشی و همچنین اعتراض به تحمیل جنگ و خونریزی در کردستان، به کرمانشاه هجرت کرد و پس از مدتی به تهران رفت. سرانجام در سال ۱۳۶۱ ﻫ.ش، در تهران از جانب حکومت وقت زندانی شد و پس از ده سال تحمل سختترین شرایط زندان، با تنی رنجور و بیمار مرخص شد که سه ماه پس از بستری شدن در بیمارستان آسیا در تهران و انجام یک عمل جراحی، در روز سه شنبه بیستم بهمن ماه سال ۱۳۷۱ ﻫ.ش، درگذشت. پیکر او پس از انتقال به زادگاهش، با تکریم و احترام، در میان حزن و اندوه هزاران نفر تشییع و به خاک سپرده شد.
جایگاه کاک احمد مفتی زاده در اندیشهٔ دینی
کاک احمد مفتی زاده به لحاظ حضور در صف اول جبههٔ درگیری حق و باطل زمان خودش، و خِرد و بیانش در اشاره به حقانیتهای نادیده انگاشته شده در باورهای دینی عامه و نوع تفکرات و تزهایش در باب مسائلی چون تحکیم نظامهای شورایی در حکومت اسلامی، کفر در برابر ایمان-نه در برابر اسلام؛ در برخورد با خشونتهای اسلامی و کاهش در گیریها و تنشهای تاریخی اسلام و غرب، طرح و مقایسه تسنن نبوی و تسنن اموی همسو با دو دیدگاه متفاوت تشیع علوی وتشیع صفوی از شریعتی؛ در اهتمام به وحدت تسنن و تشیع، پرداختن به دیالکتیک اسلامی در تقابل با بیماری ماتریالیسم، عوامل عقب ماندگی و تفرق در بین مسلمانان و دادن الگوهای ایده آل در روابط بینالمللی جوامع اسلامی، در حد توان و محدودیتهایش به بازسازی اندیشهٔ دینی به مفهوم عمیق انسان شناسنه پرداخت و او را به عنوان یکی از شاخصترین متفکران اسلامی در بین دگر اندیشان و رهبران دینی قرار دادهاست.
باید تمامی آثار و نتایج حرکت دینی وی را مورد بررسی قرار داد تا اوج بینش روشنفکری و ضربههای بیدار کنندهٔ تعهدآمیزش که حاکی از استنباطی قوی از انسان، جامعه و دین است در مبانی اعتقادی وی برای دردمندان نسل دینی بازشناسی کرد. یکی از رویکردهای خاص و متدولوژیک کاک احمد مفتی زاده استفاده از زبان و ادبیات غنی کردی و ذوق فوق العاده در خلق شعر، برای قدرت تاثیرپذیری در آموزههای عمیق اخلاق دینی در بین هزاران نفر از پیروان و شاگردان خود بودهاست که خوانندگان را در اشعارش به پیچیدگی و دقت معانی عرفانی میکشاند و از قلههای بلند تعبیراتش که نشان از دریافت های آفاقی و انفسی داشته به آرامشی خاص میبرد که در نوع خود در آموزهای دینی اسلوبی الگوشِکَن و ستودنی است. با آغاز دوران مبارزات انقلاب ایران و به طبع همسو نمودن اهل سنت ایران با انقلاب به تعبیر وی :«زود رَس» و عبور از این گذر و دوران ده سالهٔ زندان و شکنجههای به غایت سخت، عملاً او را از تشنگان و محققان اهل دین و حقیقت دریغ کردند که با آزار و تبعید، زندانی صدها نفر از شاگردان برجسته اش و اعدام و قتل برخی از آن ها ضربههای بیرحمانهای بر پیکرهٔ مهندسی خیزش فکری وی که عمر کوتاهی از حرکتش را میگذراند وارد نمودند. در شناختن و پیمودن راهش شورایی به نام مدیریت مکتب قرآن از طرف مسلمانان فعالیت دارند که قسمتی از کلیات آن در باب مسائل مهم اعتقادی، فکری، اخلاقی و عملی و نیز تبین اصول کلی حرکت دینی و وظایف و موارد مربوط به هر مرحله را از منظرکاک احمد مفتی زاده به بحث و اجرا میگذارند.
بخشی از اندیشهها و آراء
□ نفوذ وسیطره سیاستها وآمال ضد اسلامی، حکومت اسلامی را دستخوش تحولی ارتجاعی بسیار خطرناک گردانید، واز همان روز که بجای حکومت شوری ودولت خلافت، حکومت خود کامه سلطنتی امویان قدرت را در دست گرفت، زمینه اوج گیری حکومت شوری ودولت خلافت ومنتهی شدن این اختلافها به تفر ق وچند دستگی فراهم شد و عملاً، هم دین به صورت مذهب، درآمد و هم امت واحد به فرقههای مذهبی، تقسیم شد.
□ هر مذهب ترکیبی است ازبعضی موازین دینی با بعضی مطالب دیگر.یعنی: امرزو یک فرد مسلمان پیرو مذاهب موجود، پیرو مجموعهای است که قسمتی ازاین مجموعه، از«اسلام» است، و قسمتی دیگر ازآن، خارج ازاسلام :و هم چنین گفتهایم : که استنباط احکام گوناگون در هر زمان باید با تلاش واجتهاد دانشمندان ذیصلاح و به طریق شورائی، صورت پذیردکه در آنصورت خداوند، آنرا بعنوان حکم دینی میشناسد و میپذیرد.
□ اکنون مردم، بحکم ضرورت، بجز پیروی از مذاهب چارهای ندارند و اصولاً افراد در هر حد علم و آگاهی، توانائی آن را ندارند که از اینهمه سدها و مانعهای مذاهب بگذرندو اسلام راستین را باز یابند. و تکلیف مسلمانان در عین پیروی از مذاهب تحریک و وادار کردن دانشمندان به تلاش برای بوجود آوردن«شورای اسلامی»، میباشد..□ وحال که اسلام با مفهوم کامل آن در دسترس نیست، بدیهی است، هیچکدام از مذاهب موجود، بجای اسلام بحساب نمیآیند. بلکه شاخه هائی هستند با ترکیب از اسلام وغیرآن. و معنی اسلام شبهه و مسلمانی شبهه همین است.زیرا شبهه در مکتب ما یعنی:«موضوعی، یا مطلب یا حادثهای باشدکه مطلوب وپسندیده مکتب است.اما یا ضرورت، ویا اشتباه وامثال اینها، موجب آن شود، که یک مسلمان، آنرا بجای صورت اصلی مطلوب بپذیرد.»
□... ازاین توضیح، به طور خلاصه واشاره وار، این نتیجه را هم میگیریم، که: تکفیر بعضی از فرقههای اسلامی پایبند و معتقد به اصول عقاید اسلامی ( هرچند به طور آشفته )، خلاف موازین اسلامی است، واگر مسلمانی بدون عمد، حتی توحیدش هم، آلود به انواع عقاید و طرز تفکرهای شرک آمیز باشد نه میتوایم عقیده اش را کفر شماریم، و نه خود اورا کافر.زیرا متوجه شدیم که : کفر(یا نفاق و شرک وامثال اینها) عدم پذیرش قلبی وآگاهانهاست، پس از حصول شناخت و معرفت . به هیمن ترتیب، میتوانیم این نتیجه را هم بگیریم، که : ارتکاب رفتار و عملهای خلاف موزاین اسلام راستین، اکر آگاهانه و عمدی واز روی قصور نباشد؛ ومرتکب نیز، گناهکار به حساب نمیآید...
□ تنها در صورتی میتوانیم کسی راًکافر"بخوانیم که دریابیم به نسبت او، حجت، تمام شده؛ یعنی آن اندازه، به اسلام و به مکتب ونظام مقابل آن آگاهی و شناخت یافته باشد، که مجموعاً، درستی اسلام و نادرستی نظام یا مکتب مخالف آن را درک کرده باشد، وبا اینحال، آگاهانه و با سوء نیّت، و به خاطر آمال و تعلّقات و روابطی که دارد، به مقابله با اسلام برخیزد، تا اینکه نور روشنگر وبیدار کننده آنرا خاموش کند؛ و در تاریکی و جهل و ناآگاهی مردم، راه نادرست خود را ادامه دهد، اگر در شناساندن اسلام راستین به جامعه، و یا حصول شناخت خصوصی برای فرد، تردید باشد، مخالفت اشخاص با اسلام- که به علّت نشناختن اسلام راستین است- کفر، بحساب نمیآید.
گفتگوهای کاک احمد مفتی زاده با شاگردانش به قلم خود
« | خدا را حمد و سپاس فراوان که فرصتی کوتاه یافتم تا دعا و آرزویم برایتان را برایتان بنویسم که: سلام الله تعالی علیکم و رحمه و برکاته.
برادران عزیزم خواهران ارجمندم فرزندان دلبندم! آنچه در دل دارم از اشتیاق وآمال و مسائل، با فرصتی که پیش آمده نسبتی ندارد. چند جملهای انتخاب میکنم آنهم اجمالی: در بلادی سخت ناسالم، از شرایط فراوان هدایت خلق، تنها به آرزویی ره یافتم. کوشش کم ارزشم مثمر ثمراتی ارجمند شد که شما عزیزانم هستید. اما همچنانکه معایب خودم عامل نرسیدن یکایک به رشد مقدور است، مشکلات بیشمار و غالباً پر فشار سالهای اخیر هم آفاتی فتنه آفرین بوده. دربارهٔ آرزو و نگرانیم برای شما و نسبت به شما، به شعر «باخه نه مامه» که کاکه امین با اشعاری دیگر برایتان آورد، مراجعه کنید. امّا مسائل پیش آمده، نگرانیم را خیلی بیش از آنکه احتمال میرفت، شدّت بخشید. متأسّفانه فرصت ندارم هم حسرتم را و هم تذکّراتم را بنویسم. پس اکتفا کنم به اینکه: ارزش هر یک از شما به خلوص نیّت تقوی آفرینتان است؛ و به مقدار مفید بودنتان برای مردم محروم و مظلوم و سر گردان جامعه تان. و اگر از آن نیّت، بهرهای لازم داشته باشید، هرگز منافذی در ذهن و قلب خود برای ورود وسوسههای شیطان باز نمیکنید تا اختلاف آراء و نظرهایتان، به اختلاف جهات و تفرّق بینجامد. و اگر فردی، ناتمام بود و موجب شقاق، فرد دیگر که سالم تر باشد میفهمد که «تحمّل» و حذر از جدل مرضیّ تر است تا برخوردی که در نتیجهٔ آن، امکان خدمت به بندگان خدا کمتر گردد. در اوضاعی که اکنون شما گرفتار ودرگیر آن هستید، محبوبتر در نزد خدا تنها کسی یا کسانی است که بخاطر رضای خدا با خدمت به دین و بندگانش، تحمّل و گذشتش بیشتر باشد حتی نسبت به اشتباهات و خطاهای مسلّم دیگران؛ و برای کم ضرر شدن اشتباهها و و خطاها، راه دعوت با حکمت و موعظهٔ حسنه پیماید؛ و خوشوقت و شاکر باشد از تنها کم ضرر بودن غیر برای دین و خلق؛ هر چند از او بیگانه یا حتّی نسبت به او کینه ورز باشد. چنان در اطرافم شرایط حضور نا فراهم است که نمیتوانم جملههای نوشته را بازخوانم و درست دریابم چه نوشتهام فَأَوصیکُم وَ إِیّایَ بِتَقوی اللهِ وَ الحَذَرَ مِن خِداعِ الهَوی وَ الشَّیطان (وَ حاذِرِ النَّفسَ وَ الشَّیطانَ وَاعصِهِما و إِن هُما مَحَّضاکَ النُّصحَ فَاتِّهِمِ و...). قبل از اینکه با رحمت الهی همدیگر را ببینیم، مجموعهای از اشعار و نظمهای سه چهار سال اخیر را - که تعبیرهای کوتاهاند از سخنان طولانی دلم با شما - برایتان فرستادم. شاید با رحمت الهی، مطرح شدن تدریجی آنها در جمع قلوب «زیغ زده»، عاملی باشد، برای رسیدن - یا برگشتنتان - به آن صفایی که شما هم مانند من آرزویش دارید، یا اگر - خدا ناکرده - هواها و القاءات دشمن دیرین قسم خورده مان، مجال آن اندازه را ندهد، بر کنترل احساسهای خود تا زمانی که به امید خدا همدیگر را ببینیم، تسلّط یابید. اگر تا این حدّ هم پیش نیاید، به خدایی که عیلرغم همهٔ خطاهایم در نیّتم در خدمت به بندگانش زیفی نبوده، در آخرت آن روز نهانیها رو شوند، قبل از دشمنان معلوم سابق و لاحق، به شکایت از شما در حضور خدا و شاهد اوّلمان - صلوات الله وسلامه علیه و آله - خواهم پرداخت که چنان کردید که برای دین و امّتش کم خیر گردید. وَ لاحَولَ وَ لاقوَّه إِلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیم. برادر دلسوز و دلسوخته تان: احمد |